آی آمدنش



مثل ماهی که درون سایه ابری مبهم است

گاه عشق یک فرشته در دل یک آدم است

 

سیلی از امواج خوردن عادت هر روزه ی

صخره های ایستاده ،صخره های محکم است

 

خسته از این روزهای تلخ و مسموم و غریب

یک نفر احوال می پرسد مرا آنهم غم  است

 

آنچه که تو بر سرت کردی و رفتی روسری

آنچه که من بر سرم شد آه . خاک عالم است

 

از زمختی های این روح ترک خورده نترس

مرد زیبایی که می بیند دلش ابریشم است

 

تو دو شانه داری و اندوه انبوه مرا

فرش پانصد شانه ی تبریز هم باشد کم است


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جغرافیا پژوهش نگار agency یــــــــــاداشت های یک آمـــــــــوزگار مرجع مقالات رسمی سئو سلامتی و سرگرمی pergmmope خانه خنده hosna مشاوره حقوقی